اولين باری كه در مراسم شب قدر شركت كردم حدود 15 سال داشتم. فکر می کنم سال 1354 بود؛ در حسينيه ارشاد و پای کلام متفاوت و روشنگر دكترعلي شريعتي.
حسینیه حال و هوايي غريبي داشت. شور و تحرک ذهنی و روحی در فضای آن موج می زد. همه آنها که آمده بودند مي دانستند رژيم از کلام و قلم دكتر در عذاب است. او اما دلیرانه پس از بازداشت ها و فشارهای متعدد باز هم آمده بود تا هر لحظه از آزادی اش را با کسانی که مشتاق شنیدن ندای آزادی بودند، تقسیم کند.
همه آنها که آمده بودند می دانستند دکتر اهل مسامحه نیست و حرفش را صريح مي زند؛ اگر چه برای درک بهتر آن، از قالب بيان تاريخی یا تحلیل های اجتماعی استفاده می کند.
همه می دانستند در حسینیه ارشاد که نشسته اند هر لحظه ممکن است حادثه ای رخ دهد. اما باز می نشستند و مشتاقانه دل دریایی را به کلام حماسی دکتر می سپردند.
دكتر شريعتي ويژگي «احياگر» دين را به خوبي شناخته بود و با ارایه تحلیل های مناسب اجتماعی و سیاسی و تاریخی بر نقش برانگیزاننده آن تاکید می کرد. ديني كه البته او می شناخت و برای شناساندنش تلاش می کرد، دین «آگاهی» و «حرکت» و «تعقل» بود. دینی که با دانستن و هبوط آغاز می شود و اولین دستاوردش «بازگشت به خويش» است؛ یعنی گسیختن زنجیرهای جهل و ظلم و استبداد و ... سپس رهايي. آنگاه است که انسان «قدر» خود و قدر خدای خویش را خواهد يافت.
همه چيز درهمين «قدر» خلاصه مي شود. يك لحظه بيداري و آگاهي، سال ها جهالت و سستي وخواب غفلت را درمی نوردد و يك بغل عشق، كوههاي عظيم كينه و نفرت را ذوب می کند.
علی شريعتي در همان جلسات حسينيه ارشاد کاری حسيني کرد و ستون هایی را استوار ساخت که براساس آنها، امام خمینی انقلاب اسلامي را بنا كند.
كلام شجاعانه شريعتي در حالي كه مي دانست تحت تعقيب است و هر لحظه بیم دستگیری اش می رود، آتش به جان مخاطب می انداخت. لحظه ای خواب بر چشم کسی مستولی نمی شد، همه گوش بودند و همه منتظر ... و همان هم شد. دکتر را بالاخره شبی از شب های قدر پس از پایان سخنرانی اش از در پشتی حسینیه بردند و ... دیگر برنگشت.
با این حال حتي رژيم پهلوی تحليل درستي از ميزان نفوذ و اثرگذاري جلسات حسينيه ارشاد و كتاب هاي شريعتي نداشت و نمي دانست یا نمی خواست بداند كه اثر متقابل آن مظالم واين روشنگري دینی، چه ميزان انرژي براي انقلاب و جابجايي قدرت به وجود مي آورد.
در شب هاي قدر سال 54 در حسينيه ارشاد من تصاویری را دیدم که هنوز در پشت چشمانم جا دارد. چهره جوانان و دانشجويانی که با حسی خاص آمده بودند تا در اوج اختناق از آزادی بشوند. اما ترسی در میان نبود. چرا که نفرت از ذلت و زبوني و شرك در مقابل قدرت استبدادي شاه، به آنان شجاعت می بخشید.
... و نداي اذان مرحوم صبحدل كه به یاد اذان سحرگاه 19 رمضان مسجد كوفه، خواند و دكلمه شعر زیبای شهريار در میان آن که حسينیه ارشاد را تکان داد و خاطره آن شب را در دل هاي ما جوانان برای همیشه حک می کرد ...
علی ای همای رحمت توچه آيتي خدا را
كه به ما سوا فكندي همه سايه هما را...
شب قدر؛ شبی که از هزار ماه بهتر است... و برای من آن شب از هزار ماه بهتر بود.