Tuesday, September 28, 2010

یاران، چه غریبانه


دیروز فرصتی دست داد تا در میان کارها و جلسات به اتفاق تعدادی همکاران از نمایشگاهی که به مناسبت هفته دفاع مقدس در دانشگاه محل تدریسم (تربیت مدرس) برگزار شده، بازدیدی داشته باشم.
 آنچه که در ابتدای ورود توجه همگان را جلب می کرد داستان موتورسواران خلافکار شهید چمران بود. یعنی ماجرای حضور داوطلبانه جوانانی که به عملیات متهورانه موتورسواری دست می زدند و به منش اخلاقی و رفتاری شهید چمران جلب شده و مسئولیت آرپی چی زدن روی موتور را در جبهه ها بر عهده گرفته بودند.
جلوی تصویر شهید چمران ایستاده بودیم که تعدادی از مسئولین نمایشگاه و خانم های عضو بسیج به استقبال آمدند و از حضور ما تشکر کردند. با یکی از آقایان که ایثارگر بوده و 7 سال سابقه آزادگی در زندان های بعثی را داشت، صحبت از این شد که چگونه دکتر چمران از جذب حداکثری بهره می برد، ولی اکنون جز محدود کردن چیزی نمی بینیم و به خصوص این وضع در دانشگاهها روزافزون شدت می یابد. در حالی که انقلاب و دفاع مقدس و سایر مقاطع حساس تاریخ ایران عزیز متعلق به همه بوده و محدود به قشر و طیف خاصی نیست.
تاکید هم کردم که ای کاش از همه ابعاد شخصیتی مصطفی چمران می گفتید؛ از اینکه او در آمریکا تحصیل کرد، همسر آمریکایی داشت و فرزندانی، از زندگی خوب، موقعیت ممتاز تحصیلی و شرایط مناسب شغلی برخوردار بود و امکان انتخاب داشت. در این انتخاب اما مسیری را انتخاب کرد که به شهادتش ختم شد.
در بخشی از نمایشگاه، دست نوشته هایی از آزادگان ایرانی اسیر در زندان های عراق را قرار داده بودند. این یادداشت ها اغلب بر روی کاغذهایی غیرمتعارف نوشته شده بود. مثلا بر روی کاغذ مواد غذایی. دیدم که تاریخ چگونه تکرار می شود. امروز هم جوانانی که فقط به دلیل عقیده خویش متاسفانه در بند می شوند گاه به همین گونه و با محدودیت ها، خاطرات و مطالبشان را ثبت می کنند.
در انتهای نمایشگاه تشکر کردم و گفتم این قبیل فضاها فرصت خوبی را برای گفت و گو و ذکر خصایصی که برخاسته از آموزه های اصیل دینی ماست، فراهم می کند. ای کاش به واسطه همان روحیات، این روزها شاهد نبودیم  که هفته دفاع مقدس با حمله به خانواده شهدایی چون باکری و همت آغاز شد. ای کاش احترام ها باقی می ماند که اگر غیر از این باشد همه بنیان های اجتماعی مبتنی بر حرمت فرو می ریزد و بی منطقی و خشونت جای استدلال و عقلانیت را می گیرید و چنین شیوه هایی افراد را فراری خواهد داد.
در دفتر یادبود نمایشگاه هم نوشتم که امروز پاسداری از خون اینها، پاسداری از صداقت، رعایت احترام و امانت مردم و مقابله با ظلم در هر شکل آنست ... و از ذهنم گذشت: یاران، چه غریبانه ...
در حالی که بیرون می آمدیم به یکی از همکاران گفتم ما نیازمند ارتباط و گفت و گو با یکدیگریم، ولی متاسفانه شکاف های عمیق اجتماعی ارتباط را بسیار کم کرده است. عده ای که خواب های آشفته برای کشورد دیده و عملا سناریوهای خود را نقش بر آب می بینند، حاضر به تن دادن به فضای آزاد و سازنده و گفتمان منطقی نیستند. آنها التهاب و برخورد با ساختارهای قانونی و سیاسی را کماکان اصل می دانند تا رقیب را از میدان خارج کنند ... اما آیا به گواه تاریخ می توانند؟

Saturday, September 25, 2010

حذف گفت و گو؛ پاک کردن صورت مسئله


موضوع گفت و گوی تمدن ها قبل از اینکه به عنوان پیشنهاد از سوی رییس جمهور وقت جناب سید محمد خاتمی در سازمان ملل متحد ثبت شود و مورد اقبال گسترده جامعه جهانی قرار گیرد، از طرف مردم ایران به عنوان یک خواست و مطالبه ملی و جهانی مطرح شد. 



 در واقع ملت ما در دوم خرداد 1376 با انتخاب گفتمان خاتمی، رویکرد خود به «گفت و گو با جهان» و خواسته خویش را مبنی بر «برقراری فضای تعامل و تضارب افکار در سطح داخل» بیان کرده بود. این هر دو البته از شعارها و برنامه های اصلی سید محمد خاتمی در مبارزات انتخاباتی اش بود.
آن روزها احساس ضرورت برای گفت و گوی تمدن ها در سطح بین المللی چنان مشهود بود که بلافاصله بازتاب های گسترده ای را پدید آورد و در زمینه های مختلف موضوعی و در ابعاد سیاسی، اقتصادی، آکادمیک، زنان و حتی محیط زیست مورد توجه قرار گرفت. به خاطر دارم در بحث گفت و گوی تمدن ها از منظر محیط زیست، سازمان ملل برنامه ویژه ای را فراخوان کرده و تدارک دید. براساس آن، اجلاس وزرای سال 2001 در مقر محیط زیست ملل متحد در نایروبی برگزار شد و گفت گوی تمدن ها به عنوان یکی از موثرترین شیوه ها برای حفاظت از محیط زیست، حل و فصل مناقشات منطقه ای و تضمین صلح در سطح جهان مورد تاکید قرار گرفت. در حاشیه این اجلاس کتابی هم با موضوع محیط زیست و گفت و گوی تمدن ها انتشار یافت.  
این رویکرد البته به اجلاس نایروبی ختم نشد و در اقدامات دیگری مانند برگزاری دو اجلاس بین المللی در تهران طی سال های 2003 و 2004 تداوم یافت. در این دو نشست که با محور گفت و گوی تمدن ها، یکی در زمینه ادیان و محیط زیست و دیگری در مورد صلح و محیط زیست برپا شد، شخصیت های برجسته جهانی حضور یافتند.
به هر حال برنامه های متعددی در سطح بین المللی انجام شد که برخی از آنها تا امروز هم ادامه دارد. اما در سطح داخلی یکی از مطالبات احزاب اصلاح طلب طی دوران 8 ساله ریاست جمهوری آقای خاتمی بحث گفتمان درونی به ویژه با گروههای منتقد و مخالف اصلاحات بود؛ به عبارت روشن تر جایگزینی فرهنگ منطق و استدلال، قانون گرایی و تفاهم به جای تهدید و زورگویی، بی قانونی و جولان عوامل خودسر. این مطالبه بحق برای آن بود که جامعه ایران ثبات و آرامش را در خود نهادینه کند و تنوع فکری و فرهنگی و قومی را عاملی برای همدلی و همبستگی و تعمیق غرور ملی بداند و مانع از گسست نسلی و فروپاشی اجتماعی بشود.
در این زمینه اگر چه تلاش های فراوانی صورت گرفت و اتفاقات خوبی هم رخ داد، اما طیف خاصی - که بعدها به همه ارکان قدرت دست یافت - بر یکه تازی و یک دستی، بی نیازی از منتقد، نفی تنوع و تکثر، انکار تساهل و تسامح، ترویج انواع تقابل، تشدید تخاصمات فکری و اجتماعی و قومی اصرار ورزید و راه دیگری را در پیش گرفت.
اینک اگر بخواهیم وضعیت روز را در صحنه بین المللی ترسیم کنیم شاهد استمرار تلاش امپریالیسم سلطه گر در قالب جناح های افراطی در غرب و توهین به مقدسات دینی برای درگیری میان اقوام و ادیان و نیز نفوذ افراطیون مذهبی در بین ادیان مختلف ابراهیمی هستیم. این وضعیت که متاسفانه سبب بروز خشونت طلبی و ترور و استمرار مظلومیت ملت هاست مجددا نیاز به گفت و گو را - نه براساس تحمیل و زورگویی - بلکه براساس حقوق مساوی همگان، کرامت انسانی و با نگاهی عادلانه برای حل تخاصمات و مناقشات یادآور می شود.  
به عبارت دیگر امروز بیش از هر زمان، گفت و گو در سطح بین اللمللی به عنوان مطالبه ای اساسی از سوی دوستداران صلح و عدالت و نخبگان و روشنفکران مطرح است.
در سطح داخلی نیز گسترش شکاف های نسلی و اجتماعی و بی انگیزگی و بی تفاوتی، فقدان فضای آزاد و سالم برای گفت و گو و انحصار رسانه ملی که اینک در اختیار یک طیف خاص از درون یک جناح و جریان است، چنان تیشه بر ریشه گفت و گو زده که به راحتی روز ملی گفت و گوی تمدن ها از تقویم ایرانی حذف می شود.
این در حالیست که منشور کورش را برای چند ماه هم شده به امانت می گیرند تا سر و صدایی تبلیغاتی به راه اندازند. غافل از آنکه با حذف روز گفت و گوی تمدن ها پرده از تضادها و تناقضات خود بر می دارند. کورش شخصیتی تمدنی، جهانی و فراملیتی است که در منشور خود از صلح و تعامل با دیگران گفته؛ از اینکه فرمان داده تا همه در پرستش خدای خود آزاد باشند و در صلح و آشتی با یکدیگر قرار گیرند. آیا می شود کورش را شاه جهان نامید و اما گفت و گوی تمدن ها را از تقویم ها حذف کرد؟!
جالب تر اینکه می گویند چون این روز متولی نداشته، آن را حذف کرده اند. اگر چنین مشکلی بود می توانستید مردم را در جریان این مشکل قرار دهید تا ببینید چگونه صدها هزار نفر از اقشار تحصیلکرده و فرهنگی داوطلب می شوند که این موضوع گران و با اهمیت را حمایت کرده و حفاظت و هدایت آن را بر عهده گیرند.
افسوس که عده ای جز پاک کردن صورت مسئله ها، کاری بلد نیستند.

Sunday, September 19, 2010

آنها چرا رفتند؟

کتاب «50 سال بعد» به قلم استاد سید جعفر شهیدی با قلمی موشکافانه به این سوال پاسخ می دهد که: چگونه شد «مدینه» آن مهد مسلمانی و حمایت از یاران و دوستداران حقیقی اسلام و مرکز نشر اندیشه و خصلت های زیبا و متفاوت، پس از گذشت 50 سال از هجرت پیامبر اکرم(ص) در مسایل و مصائب جاهلانه گرفتار و از مسیر آرمانی اش به سوی فساد و تباهی منحرف شد.
این سوال طی تاریخ مکررا تکرار شده است ... چرا جوامع انسانی بارها از فرازی بلند در تاریخ به ناگاه در سراشیبی فرود افتاده اند؟ آیا این جبر تاریخ است یا آزمون و خطای مختارانه نسل ها یکی پس از دیگری؟ آیا این سرانجام تلخ و محتوم آرمان های بلند انسانی است یا نتیجه اقتدارگرایی غریزی صاحبان قدرت؟
این روزها تصاویر رزمندگان ایرانی به مناسبت سالروز دفاع مقدس بر در و دیوار شهر نقش بسته است. تصاویری که با خود این سوال قابل تامل را دارند: آنها برای چه رفتند؟
نسل ما که شاهد و ناظر روزگاران جنگ بود، هرگز نمی تواند آن رفتن ها را از حافظه تاریخی اش پاک کند، اگر چه تحولات جدید پرده هایی از ابهام بر آن کشد. اما برای نسل جوان کنونی، آن چهره ها در پس این پرسش قرار می گیرند که: آنها انسان بودند یا اسطوره؟ و آیا اصلا حقیقت وجودشان آن چنان هست که می گویند؟
رزمندگان ما سرمایه هایی عظیم از پیکره ایران بودند که به دعوت امام خمینی برای حفظ حرمت و حریم کشور به جبهه ها رفتند و ...
به عنوان یک پلی تکنیکی آن دوره، نمی توانم محمد طرحچی طوسی را فراموش کنم که با معدل 4 مهندسی مکانیک و پذیرش از بهترین دانشگاه مهندسی جهان (MIT)، به ندایی از درونش پاسخ گفت، به جبهه رفت و بالاخره پس از مدت ها ایستادگی و استقامت، غروب یکی از روزهای ماه رمضان هنگام قنوت نمازش به شهادت رسید.
سعید شکوهنده هم از این جمله بود. او که خوشبخت و آرزومند با همسرش زندگی سرشار از زیبایی داشت، چون آن ندا را شنید رفت. همسرش می گفت: سه بار مجروح شد و بازگشت و معالجه و کرد و دوباره رفت. بار آخر به او گفتم: تو سه بار مجروح شده ای دیگر بس است. اما جواب شنیدم که من اگر بخواهم به پرواز نهایی برسم تو مانعم می شوی؟
علیرضا هادی پور نیز مهندس نساجی از پلی تکنیک بود. او هم هنگام نماز در سنگرش به شهادت رسید ... و تو در نماز عشق چه خواندی که سال هاست بالای دار رفته ای و این شحنه های پیر ...
آنها به راستی برای چه رفتند؟
برای اسارت یا آزادی؟
برای سربلندی و عزت یا برای سرگشتگی و سرافکنندگی؟
برای اتحاد و یکرنگی یا برای چند دستگی و نفاق؟
برای اخلاق و انسانیت یا برای زور و قدرت؟
برای کرامت و شایستگی یا برای زبونی و زندگی صدقه ای؟
برای وفای به عهد یا فراموشی امانت ها؟
برای صداقت و راستگویی یا برای دورویی و دروغگویی تا هر هدفی وسیله را توجیه کند ... آنها برای چه رفتند؟

Sunday, September 12, 2010

اصلاحات زنده است


هفته گذشته مصاحبه ای با روزنامه شرق داشتم. در این پست نکاتی از مطالب مطرح شده در آن مصاحبه را می آورم:
·        در مفهوم پیروزی و شکست تفاسیر زیادی می توان داشت. باید دید پیروزی یا شکست در کجا قراردارد. غلبه ظاهری و مقطعی یک جناح سیاسی بر امور کشور و در دست گرفتن قدرت دلیل نمی شود تا گمان بریم که یک جناح کاملا به پیروزی رسیده و توانسته تفکراتش را نهادینه کند.
·        با وجود همه تلاش های صورت گرفته در خصوص حذف اصلاح طلبان و محدود کردن افراد و چهره های سرشناس آن و تمام مشکلات پیش روی این جریان  و همچنین حذف از تمامی ارکان قدرت  و یکدست شدن آن، عقلای جریان مقابل متوجه شده اند اصلاحات غیرقابل حذف و یک ضرورت برای بقای آینده ایران است.               
·        مبانی انقلاب اسلامی فرهنگی و فکری بود؛ یعنی یک انقلاب نرم و دین ما نیز دینی است که مبنایش انقلاب نرم است که البته طرف مقابل تعبیر جنگ نرم از آن دارد. این حیطه، عرصه و وادی فکر و اندیشه است و کسی که بتواند افکار و اندیشه ها را به شکلی قانع کند و قلب ها را به دست آورد می تواند بر مردم غلبه داشته باشد. در خصوص روش نیز بسط آگاهی ها، ارتقای سطح افکار مردم و محدود نکردن ارتباطات اصلاح طلبان به نخبگان از جمله راه ها و روش هایی است که اصلاح طلبان برای پیشرفت اندیشه های خود به کار می برند.   
·        امکانات اصلاح طلبان برای بسط آگاهی ها همیشه محدود و در حال حاضر بسیار محدود است. به طور مثال ما در بخش رسانه بسیار محدود هستیم  و بسیاری امکانات از ما گرفته شده است. رسانه ملی که دیگر ملی نیست و کاملا جناحی شده و متاسفانه حتی از عهده برگزاری یک مناظره در هفته نیز بر نمی آید، یا توانایی آنکه واقعیت ها و تفاوت های  فرهنگی و اجتماعی کشور را نشان دهد، ندارد و در قالب یک تفکر و اندیشه برنامه سازی می کند. این سبب می شود که اصلاح طلبان کار دشواری داشته باشند و به صورت طبیعی به سوی فضای مجازی و خصوصا شبکه های اجتماعی که از قبل نیز وجود داشته، بروند. البته شبکه های مجازی نیز همواره تحت نگاه امنیتی طیف مقابل بوده، یعنی به آن امنیتی نگاه می کنند. 
·        گسترش شبکه های اجتماعی از منظر اصلاح طلبان به رشد و بالندگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی منجر می شود که متاسفانه به دلیل همان نگاه امنیتی، این امکان نیز از اصلاح طلبان گرفته شده است. اما مسلم است که برخوردهای دفعی و فراقانونی و اقتدارگرایانه در شیوه ها و روش های اصلاح طلبانه نمی گنجد و نمی توان با این دید وارد عرصه سیاست و رقابت شد. 
·        بسیاری از پیش بینی هایی که اصلاح طلبان در خصوص آینده کشور می کردند مانند بحث تورم متاسفانه رخ داده است. در دولت نهم اقتصاد دانان با تجربه و کاردان در نامه هایی خطاب به آقای احمدی نژاد بسیاری از مسایل را پیش بینی و وضعیت امروز را گوشزد کردند که اگر به آنها توجه کافی می شد مطمئنا وضعیت اقتصادی به این گونه نبود. اکنون نیز اصلاح طلبان با وجود تمام خسارت ها، دلشکستگی ها، لطمات و آزارهایی که به این جریان وارد شد باز حاضر هستند در صحنه حضور یابند و برای بهبود اوضاع تلاش کنند.    
·        اکنون نیز چالش اصلی بحث اجرای قانون است، قانونی را مجلس تصویب و ابلاغ می کند اما دولت به آن عمل نمی کند. از سوی دیگر مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز مصوباتی دارد که در قوه مجریه انعکاس پیدا نمی کند وبه آن بی توجه هستند. بحث قانون گرایی بسیار مهم است و اگر ما نتوانیم مساله قانون گرایی را نهادینه کنیم مشکلات اساسی در فرایند مردم سالاری و دموکراسی خواهیم داشت.    
·        حذف رقیب سبب می شود تا حزب حاکم دچار رکود شود و احساس کند قدرتش مطلق است و چون دو عنصر زمان و محدودیت یعنی زمان پایان یافتن قدرت و محدودیت پاسخگویی وجود ندارد، دچار انحراف می شود. حتی اگر اخلاق گراها هم سر کار باشند باید نظارت وجود داشته باشد. اگر بخواهیم فرمایشات امیرالمومنین را به عنوان منشوری برای ساختار سیاسی در نظر بگیریم ایشان بارها در نامه خود به مالک اشتر به بحث نظارت دقیق و  حسابرسی تاکید کرده اند.
·        نگاه حاکم بر کشور با اصول مندرج در قانون اساسی بسیار متفاوت است. در قانون اساسی جایگاه احزاب کاملا مشخص شده و ما باید به قانون بازگردیم. در مجموع من رکود جریان اصول گرایی را در عدم تحقق وعده ها و شعارهای اصول گرایی،  کمرنگ شدن مباحث اخلاقی و مهم تر از همه حذف رقیب می بینم. 
·        نباید نا امید بود. به گمان من آینده روشنی پیش روست و شرایط دشوار کنونی به گشایش و تحول خوبی در آینده منتهی می شود که البته لازمه اش رشد آگاهی، اندیشه و بینش در بین مردم است. مطمئنا اصلاحات زنده است.

Tuesday, September 7, 2010

حرمت انسان را پاس داریم



پیامبر(ص) در حال طواف خانه خدا، عرب بادیه نشینی را دید که  به پرده کعبه آویخته و خداوند را به آن پرده قسم می داد. پیامبر کنارش ایستاد و پرسید: چرا خدا را قسمی بالاتر نمی دهی؟
مرد نگاهی به رسول الله انداخت و از زبان او شنید که: المومن اعظم حرمه من الکعبه.

این روایت که در جامع السعادات ملا مهدی نراقی نقل شده، نشان از حرمت انسان و جایگاه او در مجموعه هستی دارد. حرمت انسان از کعبه فراتر است. آدمی گرامی است و نفس و جانش با ارزش و قابل احترام. درجه این حرمت را آنگاه روشن تر می توان دریافت که خدا در قرآن کریم یادآور می شود از روح خویش در آدمی دمیده و او را جانشین خود در زمین قرار داده است.

اما ببینید میان این سخنان و روایات ارزشمند با عمل ما تا چه حد فاصله است. مصداق همان مثلی که می گوید: میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است. ما خود را مسلمان و پیرو یک سری اصول و قواعد می دانیم. اما واقعا پای بند این اصول و قواعد هستیم؟

وای به روزی که به خاطر ادعاهای مسلمانی خود با امتحان و چالش و سختی هم روبرو شویم. آن وقت است که میزان صداقت ما در ادعاهایمان محک می خورد. این وضعیت البته گاه در سطح روابط و اخلاق فردی با خویشان و دوستان رخ می دهد و گاه در سطح روابط اجتماعی. گاهی هم یک نظام و ساختار سیاسی را تحت تاثیر خود قرار می دهد. 
براساس نگاه خداوند به انسان، بی شک در تمام این موارد، نفس و جان انسان در اولویت است. اما وقتی مشکلات عدیده ای چون تحقیر، تهمت، پرونده سازی، اعتیاد، فقر و فحشا  و ... در سطوح مختلف جامعه پدیدار است، چگونه می توان حرمت انسان را پاس داشت؟
فکر کردم شاید در پایان ماه رمضان که به معنایی ماه ریزش برگ های زرد و خشک پاییزیست، این تذکر که یادآور ضرورت پاسداشت نفس، جان و آبروی انسان هاست، مفید باشد... حداقل برای اینکه بدانیم قبل از اینکه انسان برای چیزی باشد، همه چیز باید در خدمت انسان باشد و آیات بسیاری در قرآن کریم بر این رویکرد تاکید دارد.

Thursday, September 2, 2010

قدس؛ یک آسیب شناسی


نشست دبیرخانه حمایت از انتفاضه مردم فلسطین - پیش از آنکه آقای محتشمی پور بر اثر فشارهای طرفداران دولت از مسئولیت آن دبیرخانه کنار رود - سال گذشته با موضوع «نسبت مسئله فلسطین با منافع ملی» برگزار شد. در آن نشست بنا به دعوت آقای محتشمی پور شرکت کرده و مطالبی را مورد اشاره قرار دادم که بد نیست امسال در آستانه روز قدس، آنها را مجددا مطرح کنم:
به رغم وجود برخي واگرايي ها، همه جناح هاي موجود در ايران کما بیش درباره مظلومیت مردم فلسطين نقاط مشترکي دارند، اگر چه میان آنها تفاوت هايي در اتخاذ راهکارها مشهود است. این حمایت البته اختصاص به پس از انقلاب نداشته و جریان روشنفکری دینی و انقلابی پیش از آن نیز خود را حامی مردم فلسطین می دانست. ولی با بروز انقلاب اسلامی، پیوندی ذاتی و حتی به نوعی خواهرخواندگی میان این دو نهضت برقرار شد؛ پيوندی اعتقادي براساس دفاع از مردم مستضعف و مسلمان با ماهيتي علیه ظلم و ستم و استیلا.
با استقرار جمهوري اسلامي علاوه بر این، پيوندی راهبردي در راستاي منافع ملي شکل گرفت و همه دولت ها از جمله دولت اصلاحات در این زمینه برنامه هایی داشته اند. برنامه هایی که با آسیب هایی همراه بوده و در دوران اخیر این آسیب ها شدت یافته است. به همین دلیل اگر بخواهیم شاهد روندی منطقی و همگام با جوامع مترقی بین المللی در حمایت از مقاومت فلسطین باشیم، نیازمند آسیب شناسی جدی در این زمینه هستیم. این آسیب شناسی شامل سیاست های داخلی و نیز سیاست خارجی دولت می شود.
اولین مسئله، تفاوتی است که می تواند میان نگاه مردم با نگاه دولت وجود داشته باشد. به خصوص که امروزه جمعی از نخبگان و روشنفکران ایرانی به دلیل آسیب های مورد اشاره، طرح مسئله فلسطین را عاملی بازدارنده و تبلیغاتی در جهت تعویق یا ممانعت از تحقق مردمسالاری و بسط آزادی های مصرح در قانون اساسی می دانند.
دیگر اینکه، به رویکرد و نگاهی نیازمندیم تا هم مسایل داخلی و وضعیت منتقدین درون نظام و هم نهضت های مقاومت مسلمانان در کشورهای دیگر را به شکل منطقی و عادلانه مورد توجه قرار دهد. اگر با منتقدین داخلی برخورد نامناسبی صورت گرفته یا مثلا قیام مسلمانان اویغور در چین مورد بی اعتنایی قرار گیرد، روشن است که دفاع از مقاومت مردم فلسطین در اذهان عمومی رنگ خواهد باخت. بنابراین لازم است دولت و رسانه های دولتی با این مسایل به صورت متعادل برخورد کنند.
در این آسیب شناسی از محورهای مهم، طرح مواردی مانند نفي هولوکاست و نگاههای يکسويه است. اگر چه رد هولوکاست برای مدتی افکار عمومی را به خود جلب کرد، ولي چون با واقعیت تاریخی انطباق نداشت، مستمسک مظلوم نمایی از سوی رژیم غاصب اسراییل شده و مورد بهره برداری آن قرار گرفت.
مسئله بعدی برخورد غیرحرفه ای و یک سویه رسانه ملی و رسانه های دولتی با موضوع فلسطین است. این برخورد متعصبانه و جانبدارانه عملا سبب بی اعتمادی بخش هایی از مردم شده، در حالی که با رویکردی حرفه ای در طرح واقع بینانه موضوع و حتی مطرح ساختن مواضع مخالفین، می توانستیم فرصت را برای درک همه جانبه مظالم آشکاری که بر ملت فلسطین می رود فراهم آوریم. متاسفانه رسانه ملی مانند سایر موارد، هیچ فرصتی را برای تفکر، تحلیل و انتخاب به مخاطب خود نمی دهد.
از سوی دیگر حمایت از مقاومت فلسطین باید براساس حرکت داوطلبانه مردم مانند آنچه پیش از انقلاب در میان مردم مطرح بود باشد و نه براساس دستور و بخشنامه. آن هم در شرایطی که سیاست های اقتصادی داخلی پاسخگوی معیشت مردم باشد. اما اینک در حالی که موضوع فلسطین بیشتر تبدیل به حربه ای تبلیغاتی شده، شاهد بیکاری، تورم و مشکلات معیشتی در سطح جامعه هستیم.
این رفتارهای غلط سبب شده برخی موضوع حمایت از فلسطین را در رقابت با منافع ملی - و نه در هم افزایی منافع ملی - تلقی کنند. چنانچه این برداشت ها در مقاطعی به بروز شعارهای عکس العملی منتهی شده است.
با این وجود و فراتر از اشتباهات و آسیب هایی که در این روند با ندانم کاری ها رخ داده، آنچه بر سر مردم فلسطین طی حدود 60 سال اخیر آمده، برای همه جهان نمادی از ظلم است. ظلمی که امروز مظهر مظلومیت برای جامعه بشری شده و اختصاص به مسلمانان یا ایرانیان ندارد ... ظلم هر جا و به هر شکلی که باشد بد است ... این را به خاطر بسپاریم.